-
هوینجوری ....
1394,08,02 21:44
امروز داشتم فک میکردم در آینده چه اتفاقی برای من و افرادی که دوستشون دارم میفته ؟! یکمی نقشه هامو عوض کردم !شاید علتش شناخت بهتر این دنیا و مردمه !فقط امیدوارم شاد وهیجان زده بشم و باشم چیزیکه این روزا در من کمتر پیدا میشه ! چرا ؟! پ ن :«من به الهامات و حس ششم باور دارم. گاهیاوقات ‘احساس میکنم’ که حق با من است. اما...
-
اما در آخر کلمه ای نبود جز آرامش ....
1394,08,01 00:54
مکس "کلمات زندگی اند لیزه,این صفحات سفید منتظر توئن که پرشون کنی !" دزد کتاب
-
پرنسس مونوکو
1394,07,29 22:58
یه انیمه قدیمی و سرشار از هیجان انقدری که این انیمه باهرلحظه ش منو شگفت زده کرده تاحالا انیمه ای نکرده بود .شاید بشه گفت یه جورایی مثل قلعه متحرک هاول یا شهر اشباح میمونه ولی خیلی فضا و دنیاش فرق داره !اگر ندیدیش حتما ببینیدش مطمئنا از دیدنش پشیمون نمیشید مگر اصلا تو دنیاتون فانتزی جایی نداشته باشه ! نمیدونم این روح...
-
متون سخت و پیشرفته :(
1394,07,27 21:10
:((منکه عاشق ترجمه بودم الان دارم ازش میترسم !!!! وای خدایا این متن و چرا باید تایمز چاپ کنه استاد گیرش بیاره بیاد بگه ترجمه کنیدش :( نمیدونم شاید چندجلسه دیگه درست میشه !امیدوارم وباید بیشتر تلاش کنم ! پ ن :((
-
خستگی ...
1394,07,21 21:58
از خستگی دارم وا میرم با لیوان چای و قهوه خودمو سرپا نگه میدارم !البته عصرها معمولا اینطورم ! خستگی رو دوستدارم !نمیدونم اونم منو دوستداره ؟!امیدوارم داشته باشه و ولم نکنه انقدر سرم شلوغ بشه هی بدوم بعد سرخودم غر بزنم دیدی دیر کردی !؟؟:)) جالبیش اینه نسبت به اوایل کمتر خسته میشم ومیخوام بگیرم بخوابم !علتش نمیدونم چیه...
-
L.S
1394,07,19 21:05
نمیدونم چطوریه ؟!شما ازاون دست آدمهایی هستید که با زمان همراه میشید یا اینکه سعی میکنید خودتونو باهاش همراه نشون بدید ؟!یا زمان اهمیتی نداره سعی میکنید خودتونو بزرگتر ازسنتون یا کوچکتر نشون بدید؟! خب تقریبا میشه گفت من هیچکدومشون نیستم !من تو زمانی گیر کرده بودم برای چندین وچندسال تا اتفاق بزرگ بعدی باعث شد یهو پرت...
-
گندزدم رفت ..:((
1394,07,18 19:35
حالم بده رسما نتونستم کلاسهاس آخر هفته مو برم مهمونیم کوفتم شد وهنوزم خوب نشدم البته چیزخاصی نیست هرازگاهی اینطورمیشم عادت دارم :| همین حال بد باعث عدم دوان دوان کردن وسط خیابون میشه واین میشه که غیبهام میرسه به دوتا اونم درجلسه پنجم ! یادمه یکی از دوستام گفت توشانس آوردی هنوز ازدواج نکردی :D به هرحال کلا از اون...
-
نوشته های قدیمی ...
1394,07,15 23:07
وقتی نوشته های قدیمیتو میخونی زمان از دستت میره و میبینی اون زمان به چه چیزهایی فکرمیکردی الان افکارت حول چه نوع موضوعاتی میگذره ,چه جملات قشنگی داخلش نوشتی و دستخطتت چقدر تغییر کرده {البته تغییرش چندان نبود}کلا خوبه نوشته های قدیمی رو بخونی هرچندسال درمیان لاش کلی چیزهایی که فراموش کردی یافت میشه ! پ ن :سخنرانی...
-
ذهن زیبا ...
1394,07,13 22:59
شک وتردید وعدم باور خود شاید بشه گفت ریشه مشکلاتمون یجورایی همیناست ! یادمه یه بار خانم شرافتی {هرجاست سلامت باشه }معلم عزیزم برگشت سرکلاس گفت هیچ وقت از اجتماع وجمع دوری نکنید آسیبها در تنهاییه !یجورایی اونروز دقیقا منظورشو نگرفتم تا امروز این حرف برام از زاویه های مختلف کلی درس داره . من عاشق یادگیریم روزی که...
-
Just let go ...
1394,07,10 21:39
چقدر پیاده روی تو شب و دوستدارم فقط خودم و آهنگهام وفکرهای توی ذهنم کافیه تا رو ابرها باشم .امشبم رو ابرها بودم و کلی خندیدم . آینده ترسناکه !نمیدونم برای لحظه م زندگی کنم یا آینده م ؟!البته میدونم در این مورد خواست رو هوا موندم . من لحظه رو ترجیح دادم میخوام از لحظه تا میتونم هرچی میخوام وبیرون بکشم ولی خب آدمیه دیگه...
-
صدای باران را شنیدی؟!
1394,07,09 22:08
اوف چه بارونی دیدم امروز :)^^دیوونه بارونم . چه روزی بود امروز .چه قدر جملات امید بخش وقشنگ شنیدم اونم از آدم وجاییکه فکرشو نمیکردم! بعد به خودم گفتم من میتونم کاری کنم این جملات برعکس بشن یا کاری کنم همین جملات زیبا پایان بخشم باشن!من تصمیم میگیرم!فقط خودم ! پ ن : دوستدارم از بس گفتم دوستدارم کلا لوث شده :D پ ن 2...
-
Next chapter...
1394,07,05 10:46
فصل بعدی ...
-
زندگی رنج بی پایان یا شادی لحظه ها؟!
1394,07,05 00:16
زندگی ... تعاریف متعددی داره وبرای هرکس مفهومش متفاوته . شده کارهایی کنی که بعدا بگی چرا اینکارو کردم؟!برای منکه خیلی پیش اومده . این روزا یه رنج جدید تو ذهنم اومده وقتیکه تو اون موقعیت خاص قرار میگیرم میگم رنج زندگیم اینه . دقت کردی وقتی توخودتی مشکلات زندگیتو خیلی میبینی میخوای پاشی درو باز کنی کفشتو پات کنی وبزنی...
-
بوی مهر...
1394,07,04 22:00
بوی مهر ومدرسه وتحصیل ودرس کاملا همه جا هویداست ومن چقدر از دیدن محصلها شاد شدم :) نمیدونم چه قراریه گویا رسم شده هرسال مهرماه تو پارک خاصی روی طناب خاصی تاب بازی کنم !عجیب بود ولی کیف داد . پ ن :ورزش و پیاده روی و آدرنالین درون خونم بهم میگه زندم واین حس خوبیه !
-
یه شروع ...
1394,07,02 23:53
هیچ وقت نمی دونی این دنیا برات چی به ارمغان میاره !با لبخند روزتو شروع میکنی با گریه تموم میشه و بالعکس و من قلبا به این اعتقاد دارم .میدونم برگ دیگه ای از دفتر زندگیم داره شروع میشه .هفته جدید سرشار از آغازهاست .و من خواستم تا آعازی دگر داشته باشم ... پ ن :تو را برای دوست داشتن دوست می دارم .... چقدر این تیکه از شعر...