دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

نوع جدید!!!

یه دسته از آدمهام هستن که خیلی بارشونه کلی مقاطع تحصیلی پشت سر گذاشتن ،خیلی کتابها خوندن ، به عبارتی تحصیل کرده حساب میشن .ولی ولی....

این آدمها نه از مهربونی چیزی بارشونه ، نه ادب دارن، نه جز خودشون به فرد دیگه ای اهمیت میدن ، یهو وسط حرفهاشون یه مسائل بی ربطی میپرونن که تو از صحبت کردن باهاشون پشیمون میشی، انقدر رو نرو میرن که حد نداره، انقدر عقده ای و حسود هستن که لای حرفهاشون میتونی بوشو تماما سر بکشی، یه عده شون تو روت میخندد پشتت میشینن نقشه ها میکشنن ...این نوع بیشتر تو سریالها دیده بودم اما اخیرا باهاشون برخورد دارم! خلاصه هیچ چیز به تحصیلات نیست ، به میزان کتاب خوندن نیست.قضاوت نمیکنما نه ! اصلا برام مهم نیست این آدمها چین ؟کی ان؟ اصلا فقط دارم آنالیزشون میکنم  انواع موجود این حیوان دوپا آشنا میشم!

پ ن : یه عده م هرچی خراب کنن بازم تو قلبت یه جایی دارن و یجورایی بهشون اعتماد داری از این دست آدمها رو نگه داریم.

پ ن 2: بابا برای دخترها یه کوه هست . بابا یعنی وقتت دلت ازهمه مردا شکسته از همشون خسته ای اون هواتو داره ، بابا یعنی وقتی ناراحتی باهات شوخی میکنه تا آرام بشی ! بابا برای دخترها خیلی مهمه ! بابا یعنی دختر کوچولوی منی و من همیشه کنارتم تو شادی وغمهات. قدرشونو بدونیم.

خاصیت رنج ها!

میگن تا وقتی درد نکشی نمیتونی بزرگ بشی از وقتی یادم میاد جملاتی با این مضمون از افراد مختلف دور ونزدیک زیاد شنیدم ! اصلا رنج باخودش یه درد وخستگی داره که همیشه با تمام تلخیهاش برام لذت بخش بوده میدونم اول راهم میدونم خیلی چیزها مونده تجربه نکردم ,میدونم راهم طویل و پر از بالا پایینه با این اهداف و رویاهایی که در سر دارم نمیدونم انتهاش چی میشه ولی همه تلاشمو میکنم باهمه دردهام ادامه میدم باهمه زخمها این منم!همیشه همین بودم ,همیشه اون آدمی بودم که خودش شروع میکرد تنها شروع میکرد با همه سختیها شروع میکرد آرام بود هرچند همیشه غرغرو بودم .همیشه میفهمید و دم نمیزد همیشه خوبیها و امیدها رو میدید خب چاره دیگه ای هم نداشتم من با همچین مادری بزرگ شدم . من میدونم از چیها گذشتم و به اینجا رسیدم و همینها فقط برای خودم کافیه فقط و فقط برای خودمه !وقتی بزرگتر میشی تازه معنای زندگی رو میفهمی تازه میفهمی چقدر خوب و درست بزرگ شدی و چقدر سختیها و دردهات لازمت بود . چقدر ناله داشت نوشته م!ولی نمیخوام ناله کنم میخوام از فرصتهام بگم میخوام شروع کنم میخوام برای خودم بنویسم فقط و فقط خودم دلم میخواد آخرش بشم همون دختر قوی رویاهام .دختر زخمی و قوی و سرشار ازامیدی که همیشه از پس همه چیز بر اومده  اون انتهای فکرم اون ته تهش از وقتی یادم میاد همین دختر بوده !بازم شایدم خاصیت وجود مادر قویمه! شاید خاصیت اون پدر سرخوش و هم بازیهای بچگیهامه!مهم نیست از چیا گذشتم بازم ادامه میدم!

خدایا به لطف تو آرامم!خدایا همیشه هوامو داشتی بازم داشته باش!مهربونترین مهربونهام دوستدارم !

پ ن :دیروز دپرس شده بودم امروز بارقه های امید یافتم . مهم تلاشمه همیشه همین مهم بوده.

Be strong !

به آدمها بیشتر از ظرفیتشون محبت نکنیم ,بزرگشون نکنیم بزاریم تو اندازه شون باقی بمونن !اصلا یه کاری کنیم متر دستمون نگیریم و هی قد و اندازه شونو ثبت نکنیم مترو پرت کنیم کناری وبریم به زندگی وسختیها ورنجها و اهداف و دنیای زیبا وتلخ خودمون برسیم.ولی بدون اندازه گرفتنشون نگهشون داریم نه برای اینکه اهمیتی دارن نه اینکه تو نتونی بهشون اهمیت بدی نه !بخاطراینکه وقتی اهمیت بدی هوا برشون میداره بادی میندازن به غبغبشون و فک میکنن از هروری برن تو هستی یا شایدم نمیخوان باشی پس نباش ...برای آنانی که بودن ونبودنت مهم نیست نباش .جای همه این حرفها بدون ته تهش فقط خودتی و یه عده کمی که به یادتت و شاید همین برایت کافیست روحت را آرزوهایت را مگوی و سر به مهر بمان .برای آنهایی که اهمیت نمی دهند مگو ,نباش, نمان, برو به جستجوی خویشتن خویش خود را بشناس خود را بساز و با آدمهای جدید موقعیتهای جدید در آمیز . در حال حضور داشته باش  بدون هیچ تضمینی هیچ رشته ای که تو را به طنابهای مختلف گره بزند . طنابهایی که بر گردنت افکنده و همچو اسیری تو را به یوغ میبرد!قوی و سخت بمان . تو میتوانی همچون ایام قدیم همچو دردانی که خود کشیدی و هیچ مگفتی همچو لبخندانی که با دردان وجودت بر صورتت ظاهر گشت و تورا زیباتر وقوی تر به نمایش دیدگانشان گذاشت!بخند دخترک سبک سر خیال پرداز قویم!بخند بانوی مهربانم! تو از تبار آسمانی,,از تبار دریاها با قلب بزرگت بخند و هیچ مگوی . 

اهداف من!

تقریبا وقتی کارهات تموم میشه میای سراغ برنامه ریزی برای اهداف جدیدت و میری سروقت دفترهات و میبینی به چندتاشون رسیدی وکنارشون تیک زدی و یهو سرشار از حس شادی میشی تمام وجودت بهت افتخارمیکنه سرشار از حسهای خوب میشی ,حسهایی که در قالب کلمات نمیگنجه !امیدوارم تجربه ش کنید!

میدونی اهدافت چیاست راهت کدومه اما باید بنویسیشون و یجورایی جلوی دستت باشن و بهشون نگاه بندازی و ببینی چقدر جلو اومدی اصلا انگاری تا ننویسیشون دلت آرام وقرار نداره !

در حال نوشتن سری جدیدم !

پ ن : جدا نیاز داشتی برای خودت باشی دلیلی بی قراریهات همین بود!

پ ن 2: هیچ انسانی دوست تو نیست وهیچ انسانی دشمن تو ,هرانسان معلم توست!

وقتی میرم سروقت کتوب یوگا حضور

پ ن 3:پیش به سوی آینده زیبایم!

اوف از آفتاب پرستان:)))

جدی آفتاب پرستا خیلی رو مخن!ولی مهم نیست این نیز بگذرد عین مراحل دیگر!:))

تموم شد!و خوبه این اتمام!

پیش به سوی ماجراهای جدید !^_^