دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

Me before you!

نمیدونم ازعشق بگم از دلتنگی بگم از برنامه های آینده م بگم از فرصتهایی که آدمها ازدست دادن بگم !

بزار اینجوری شروع کنم !به مامان جونت میگی میخوام برم پیاده روی میدونی نزدیک غروبه واحتمالا به تاریکی میخوری ولی فضای خونه برات غیرقابل تحمله انگاری یه چیزی تورو فرامیخونه ,جالبیش اینه درحین قدمهای تندی که برمیداری تا فراموش کنی بیشتربه یادمیاری !یادمه یه بارمامانم گفت همه چیز ازجلوی چشمم گذشت خب میشه گفت همین اتفاقم برای تومیفته و بخشهای ناراحت کننده و فرصتهای ازدست رفته از جلوی چشهات میگذره و تورو درون خودش خفه میکنه انقدری که میخوای همونجا وسط خیابون بشینی و زار بزنی اما اینکارو نمیکنی باقدرت بیشتری قدم برمیداری و دنبال نکات خوب میگردی و سعی میکنی برای خودت یه علت خوب دست وپا کنی و بگی علت این اتفاق این بوده هرچیزی علتی داره !بشدت به این علت ومعلولی بودن دنیا معتقدم و آخرش با موزیک هماهنگ میشی لبخندمیزنی و شجاعانه درون تاریکی زیبای شب غرق میشی !آسمان بی نظیرمیشه بوته های گل رز جلوی چشهات یه جلوه خاصی پیدامیکنه انگاری میشی بازیگر نقش اصلی که پایان خوشش ازقبل نوشته شده و داره گامهای درست برمیداره !میدونید تهش به چی میرسم ؟!مشکل نه بقیه ن ,نه بیماریهان ,نه شکستهاتن مشکل خودتی و طرز برخوردت بامسائل واکنش تو نسبت به بقیه مسائل در واقع درون خودته!مثل اونموقع میمونه که کج خلقی میکنی چون چیزی رو نداری یا ازکسی عصبانی هستی خودت علتشو میدونی ولی اینو جوری نشون میدی طوریکه انگار بقیه مقصرن !{البته گاهی واقعا مشکلات خارج ازتوئن که از این موضوع فاکتورگرفته میشه}

پ ن :یه دیالوگی بازیگر زن به مرد گفت :"من دلمو جلوت ریش ریش کردم و توبا خودخواهی تصمیم خودتو عملی میکنی "حداقل بازیگرمرد انقدرشجاعت داشت که به زبان آورد من نمیتونم تورو مال خودم کنم وبعد بزارم برم !ولی اتفاقات میفتن همونجوری که قراره بیفتن مثل همون حس اولی که یهو تو وجودت میپیچه و داخل ذهنت صداش پرمیشه نه این شدنی نیست !نه این خیلی رویاییه!نه این درست بشو نیست و... که احتمالا همه آدمها تجربه ش کردن !وتهش اتفاقی که باید بیفته میفته و فقط تو معنای زیبایی بهش میبخشی و باعث میشی روزها قشنگتر سپری بشه !و یه دیالوگ قشنگم بود که قابل تامله جایی که پدر به دخترش میگه "آدمها رو نمیشه عوض کرد !ولی میشه دوستشون داشته باشی !"
قابل تامله !و درنهایت "جسورانه زندگی کن به خودت فشار بیار وبه حداقل رضایت نده !"

ps 3 :

.....  , Love can hurt , love can hurt some times , but is the only thing that I know

پ ن 4 :طوریکه این فیلمهای رومنس این روزا اشکهامو درمیاره عاشق این سبک شدم !انگاری ازدل تو بیرون اومدن وبرای تو ساخته شدن !احتمالا یه مدتی اینطورباشه و فن این دست فیلمها باشم  !ولی فک کنم الان جدا درک میکنم علت علاقه عوام به این فیلمها چیه؟!

شروع جدید!

نمیدونم دقت کردین یانه ؟!

ولی معمولا تاوقتی چیزی یا کسی را داریم قدرشو نمیدونیم !بعدکه ازدستش میدیم میگیم خدایا چقدر عزیز بود وحیف شد وازاین حرفها ...ولی بعدیه مدتی اون ازدست رفته هم فراموش میشه !:D

ما آدمها عجیبیم ,متناقضیم درعین دلتنگی دلتنگ نیستیم !درعین داشتن قدرنمیدونیم !درعین ثروت احساس فقرمیکنیم !درحالی که زندگیمان از لحظاتی که داریم میگذرونیمش تشکیل شده از لحظاتمون راضی نیستیم !همش میگیم اه چرا تعطیلات درحالیکه روزای دیگه برای تعطیلات میمیریم وازشلوغی ومشغله زیاد شکایت میکنیم !همش میگیم بی حوصله م ,چرا به پایانش نمیرسم ؟!کی دوران مدرسه ,دانشگاه تموم میشه؟!چرا ازدواج نمیکنیم وبعد ازدواج اه چرا ازدواج کردم وانقدر دغدغه برای خودم درست کردم !؟و... کلا ما آدمها غرغرو هستیم فقط درصدش فرق داره !آیا کسی هست بگه نه من همیشه ازتمامی لحظاتم راضی بودم؟!اگر هست لطفا خودشو نشون بده!:D

فک کنم من دیوونه م !چونکه از ریختن اشکم لذت میبرم !کلا سعی میکنم ازهمه چیز زندگیم لذت ببرم !شایدم یکی از شخصیتهای کتاب مونتگمری هستم که در طول وعرضی خاص دراین دنیا زندگی میکنم !دقت کنید گفتم سعیمومیکنم!منم یه آدمم مثل بقیه آدمها باهمه ترسها ,مشکلات ,علایق وخلق وخوهای خاص شخصیت خودم !بنظرم بد نیست همگی سعیموکنیم نه؟!

پ ن : Inside out حتما دیده شود !به تناقض شادی وغم دقت کنیم!

پ ن 2 : بعدمدتها  اومدم  صفحه مدیریت و دل زدم به دریا تا بنویسم !:D

پ ن 3 : خدایا امروز چقدرحالم خوبه !مثل آدمیکه تکه تکه شد دوباره بهم وصل شده انگاری خودمو پیداکردم و درنهایت این منو خوشحال میکنه !با این تکه تکه ها یاد کتاب داستان دوران کودکیم افتادم !تکه کوچیکی که ازکوچیک بودن خودش مینالید و راهی سفری شد تا ازتکه های بزرگتر بپرسم چرا انقدر کوچیکه وآیا ازتکه بزرگتری هست !یهو ازبالای کوه بلندی افتاد زمین وخورد شد اونوقت فهمید نه خودش یه تکه کامله!شاید این اتفاقم برای خودم افتاده !:D

پ ن 4:به تو احتیاجی ندارم دیگه !

پ ن 5 :When I am with you , I am standing with an army ....

آهنگی برای شب طوفانی ....

آهنگها موزیک صداها نواها همه شون تسخیرکننده ن !نمیدونم متوجهه تسخیرشون شدید یانه؟

امروز تسخیرشدم لابلای نواها گم شدم گریستم شاد شدم ازهیجان بالا پایین پریدم ومن عاشق این حسهام این حسها یعنی من !

گاهی یه موزیک قدیمی را که خیلی دوستداری اززبان خواننده دیگه ای میشنوی ولی حسش برات مثل اولین باری هست که جذب اون موزیک شدی !

میتونی ازدید یه موزیسین به دنیا نگاه کنی !دردهاشو ببینی شادیهاشو حس کنی افکارشو متوجهه بشی !

وکلماتش داخل ذهنت بالا پایین بپرن !

موزیک بخشی ازمنه !بخشی که بعد مدتها دوباره پیداش کردم اونم مثل گنجینه !

موزیک روح را ازجسم جدامیکنه میبره به بالا بالاها جایی که تویی وفقط تو !

این معنای موزیک عمیقه !

پ ن :هرچیزی ارزش گوش دادن نداره!همانطور که هرکتابی ارزش خوندن نداره!

نیمه شب!

نمیدونم چرا نیمه شب احتمالا چون نیمه شبه !دلم یه عالمه بارون میخواد با یه رگبارکه بزنه به شیشه پنجره مون منم صبح زود ازصداش بیداربشم پنجره بازکنم کلی ذوق کنم وبشینم کناربخاری وکتاب بخونم فک کنم دوسالی میشه اینو تجربه نکردم :((امیدوارم یه باران سیل آسیا بیادومن زیرش حسابی خیس بشم !

خب بازم ترم جدید شروع شد درادامه م بهارو داریم وکلی حس وحال تازه وجدید وکتاب وفیلم ومسافرت و...خیلی دلم مسافرت میخواد تصمیم گرفتم نام اماکنی روکه میخوام یه روز برم وببینم ولیست کنم و کم کم راهی بشم واین مکانهارو ببینم !تقریبا اوضاعم روبراه شده دیگه دلتنگ نمیشم حس بدندارم وهمه اینها یعنی کم کم داره جراحتم تسکین میابه !اما به قول دوستی این جراحتی بخشی ازتورم باخودش میکنه ومیبره !

نمیدونم تعریف شما ازموفقیت چیه ؟!اما بنظرم موفقیت لازمه تلاشه حالا اگر بخوای بایه نفردیگه به موفقیت برسی بایداون فردم بخواد والا  نا امیدت میکنه پس مجبوری بزاریش کنار!بازم دلم روشنه :|من نمیدونم چرا همیشه ته دلم یه امید به بهتربودن یافتن بهترینها یافت میشه !شایدبقیه آدمهام مثل من باشن!

خب دیگه خوابم میاد.


اولین پست 2016

تموم شد!بالاخره از بلا تکلیفی دراومدم!کسی که قدرمنو نمیدونه چرا باید بهش بچسبم؟!قلب من بخوادبزرگ بشه تا وسعت دریا بزرگ میشه!ولی چقدر روزای سختی داشتم ....

امتحاناتمم تموم شد !تا الان خوب بوده راضیم ولی  منتظر نتیجه کاملشم ...

چرا والدین اینطورن؟!میزنن همه چیزو داغون میکنن !مهمترازهمه آرامشتو باید یه فکری برای این اوضاع خودم کنم وعملیش کنم هرچندسخت باشه ...

سال جدیدم شروع شد. تبریک میگم به همگیتون :)برای همه مون بهترینها رو آرزومندم !

پ ن :بزرگ شدم !دیدم به زندگی ,ازدواج ,خانواده ,دنیا وثروت تغییرکرده !فک کنم این تغییرات برام لازم بود :)ولی بهاش  ....پشیمون نیستم اما دپرسم کمی گاها شادم هستم من عاشق تنهایی وگذروندن وقتم باخودمم ^_^{خودپسندم دیگه :D}

پ ن 2 :امیلی درنیومون شروع شد ... دلم خانم بادمیخواد:)

پ ن 3 :مشکلاتم زیاد شده قبول ولی آرامشمم دارم این مهمترین چیزیکه دارم ...

پ ن 4:مراقب خودتون وخوبیهاتون باشید .بزارید هرچقدر دنیا میخواد خردتون کنه مهم نیست خوب باشید بچگی کنید مشکلاتو ول کنید مهمتر ازهمه قدر وارزش خودتونو بدونید وخداروشکرکنید مهربونترین مهربونها ...