دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

I swear Ilived!

گاهی تمارین ,مراحل مختلف زندگی ,اتفاقات روزمره وساده همشون این نوید برامون به ارمغان میارن که زنده ای و داری زندگی میکنی !پس زندگی کن از ثانیه ثانیه ش و عاشق خودت زندگیت ,عزیزانت ولحظاتت باش!گاهی همه این اتفاقات فقط یه دلیل دارن اینکه لحظه تو ببلعی!اینکه وقتی برمیگردی و به عقب نگاه میکنی بگی وای چقدر خوب بود!یادش بخیر!ربطی به سن وسال هم نداره !برخی افراد درحین جوونی پیر میشن و برعکسش همش به انتخاب خودمون بستگی داره!گاهی باید ازترس بمیری از ترس اینکه اگر کارمو درست انجام ندم چی میشه !؟احتمالا واژه استرس لغت مناسب تری باشه!مسئله این نیستش که از همراه شدن با یه آدم بترسی یا ازاینکه یه موقعیتی سخته و ترس تمام وجودتو فرا میگیره بکشی عقب!مسئله اینجاست درعین حال که ذهنت پر ازافکار منفی ,وحشت آو ر هست بازم کاری را که درست میدونی انجام بدی!مسئله اینه با اون موقعیت ترسناک بجنگی وازش با لبخند بیرون بیای حتی اگر نتیجه اونی که میخواستی نشده باشه !توهرچه درتوانت بود انجام دادی!مسئله اینه که داد بزنی بگی قسم میخورم زندگی کردم!

پ ن 1: به نظرات بقیه اهمیتی ندیم ازکنارشون بگذریم این بقیه گاهی عزیز ترین افراد زندگیمون هستن ولی دقیقا نمیدونن ما چه کارهایی از دستمون برمیاد!؟گاهی خودمون ,خودمون متعجب میکنیم چه رسد به دیگران!پس بخودمون باور داشته باشیم و بجنگیم !گویا تمام زندگی درجنگیدن خلاصه شده شایدم بشه گفت زندگی یعنی جنگیدن پس جاییکه کنار کشیدی بدون دیگه زندگی نمیکنی!

پ ن 2 : so you think you can dance سیزن 13 بشدت توصیه میشه !با دقت نگاه کنیم چطوری با کودکان رفتار میشه!

پ ن 3 : میدونم در چه سرزمینی زندگی میکنیم!؟میدونم چه سختیهایی داریم ؟!میدونم چقدر گاهی افراد با نظرات بیخودیشون داغونمون میکنن!؟نمیدونم دقیقا چقدر مشکل داری کجای زندگی نفست گرفته و با هرسختی ای بوده ادامه دادی ؟!ولی همیشه تصمیم آخر باخودمونه !+همه آدمها خاکستری هستن اینوفراموش نکنیم!

پ ن 4 : J.T love you littel boy!:)

تعجب!

چه اسمی انتخاب کردم ولی همین الان یهویی اومد منم دیدم دقیقا همین حسیه که دارم!

خب چرا تعجب؟!چون وقتی میشینی و وقایع کنار هم میزاری و یخورده تحلیل وبررسیشون میکنی تعجب میکنی !اونم ازنتیجه ش !بله همینه!زندگی سرشار ازشگفتیهاست!شگفتیهای بسیاری که باعث میشه فقط بگی wow واقعا این اتفاق افتاده اونم برای من؟!به این صورت!همیشه روانشناسها و آدمهای موفق توصیه میکنن تصورکنید رویا بسازین بزارین ذهنتون بهش پروبال بده بعدش تلاش کنید واحتمالا به اون رویاهه میرسین!میگن وقتی خدا یه فکری تو ذهنت قرار داده یعنی تو توانایی رسیدن بهش داری!خب تاحدی برای خودم اینطور بوده!ولی به هرحال باید تلاش کرد!

پ ن : آدمهای جدید وقتی منو وارد زندگی مشغله ها ودنیاشون میکنن بهم اجازه میدن دوستشون داشته باشم!نمیدونم اونجاست که درکشون میکنم و هرچقدرم سعی کنم نمیتونم ازشون متنفربشم گاها عصبانی هم نمیشم!

پ ن 2:چقدر خوبه که بعضیها وارد زندگیمون میشن وبعضیها میرن!دسته اول بهت یادآوری میکنن کنارت هستیم هواتو داریم !و دسته دوم با احترام خاطرات خوبشونو برات میزارن ومیرن البته عده ای هم هستن که اون بدیهای و خرابکاریهای مخصوص خودشونو برمیدارن که برن و چه خوبه که میرن!

پ ن 3:نمیدونم چقدر به کتابها ,فیلمها ,مکانها واشیا توجه میکنید!ولی توجه کنید گاهی یه نویسنده یه فیلم یه شی کوچیک ویه حادثه نشونه ای در بر داره باید با دید متفاوت  بررسی کرد و دید!

پ ن 4 :باهمدیگه حرف بزنیم!اگر کدورتی ,دلخوری,علاقه ای مسئله ای بینمون هست باهم حرف بزنیم !اینجوری خیلی چیزهای الکی حل میشه!مسائلی که روزا وشاید هفته ها باعث دلخوری شده برطرف میشه و میبینی که واقعا این موضوع ناراحتت کرده بود؟!وتعجب میکنی!

پ ن 5 : آگاتا کریستی این ملکه جنایت اصلا ازدست ندین!فوق العاده ست!

وقایع ,آدمها ,زندگی!

نمیدونم چرا همیشه تایم امتحانات حس وحال کتاب خوندن یا فیلم دیدن وسفر رفتن و...میاد سراغم تقریبا میتونم بگم هرکاری درشرف انجامه الا درس خوندن! 

احتمالا بقیه هم اینطور باشن! بگذریم!

یاد نوشته های قدیمیم افتادم که نوشته بودم هرچیزی دلیلی داره!یادم میاد تقریبا چهار ,پنج سال پیش یه آرزویی کردم تودلم بارهام تکرارش کردم تا بعد از دوسه سال به وقوع پیوست!کلا حس خوبیه آرزو کنی وبهش برسی . نمیدونم انگاری همیشه دریه مسیری راه میرم که اتفاقاتی که توی ذهنمه و آرزوهام برام عملی میشه البته زمان میبره انقدری که وقتی اون اتفاق برام میفته یادم میره قبلا همینو میخواستم!آدمها ,اتفاقات ,دردها و... بنظرم همشون برای این اتفاق میفتن تا به آدمی درسی یادبدن درسی که دراون برهه زمانی برای اون فرد لازمه!گاهی که فکرمیکنم علت این اتفاقات چی بود به این نتیجه میرسم این اتفاق اینو بهم داد ویادم انداخت سپاسگذار باشی وقدربدونی!بخاطرهمینه همیشه آخرش که وقت پیدامیکنم ومیشینم به بررسی وقایع و اتفاقات درونی وبیرونی میبینم دقیقا وقایع درزمان درستش اتفاق افتاده!ومیگم خدایا شکرت که هوامو داشتی .نه گذاشتی زود برم سراغ چیزی نه دیر!قدر آدمهای دور وبرمون اتفاقات ولحظات دور وبرمون بدونیم !حتی تنهاییهامون یه جوری زندگی کنیم و وقت بگذرونیم که وقتی برگشتیم عقب و نگاهی به گذشته مون انداختیم بگیم اینجا رو زندگی کردم !و فراموش نکنیم همگیمون اشتباهات خاص خودمون داریم و خودمون به موقعش ببخشیم!

پ ن 1: شده تاحالا آدمی کنارتون باشه و بازم دلتنگش بشین!؟

پ ن 2 : قضاوتهای اخیر یه عده برام اخیرا جالب بوده! وآخرسرگفتم هرطور راحتی نظربده تواصلا منو نمیشناسی!

پ ن 3 :آدمها و اتفاقات و دردها ورنجها همشون برای علتی به وقوع میپیوندن !شک نکنین میتونیم درکنار همه اینها بزرگتر ,بهتر,مهربونتر باشیم و عاشقانه تر زندگی را سربکشیم!

پ ن 4 : درعین حال که کسی را دوستداری و میپرستیش گاها بهش خورده میگیری و داغونش میکنی همشم بخاطر دوست داشتنه!

 پ ن 5 : دلتنگم!

پ ن 6: چرا معمولا اتفاقات این دنیا آخرش برام فان بنظرمیرسه؟!جدی چرا؟!

دفترچه یادداشت!

The notebookرومنس عاشقانه دیگری از اسپارکس!بشدت زیبا ,احساساتی بود که همش اشک آدم درمیاورد!

و یادی از خاطرات ولحظات گذشته آدمی را براش زنده میکرد..

و دلتنگی سراسر وجود آدم فرا میگرفت!دلتنگی...

پ ن : گاها باید رفت!

پ ن 2:حالا که عقلم بر قلبم فائق آمده میبینم جدا برخی آدمها ارزش یه قطره اشک  آدمم ندارن ولی بازم شرایط برعکسی پیش میاد که فکرمیکنم این فکرچقدر مسخره ست!یعنی آن زمان قلب بر ذهن فائق میشه؟!

پ ن 3 :دلم میخواد سکوت بزرگی کنم و فقط مشغول زندگیم بشم !وگاها دلم میخوادانقدرصحبت کنم که خسته بشم!

The lucky one !

یه رومنس جنگی آرام !از اسپارکس رومنس جنگی dear johnخیلی دوستداشتم که کلی اشکهامم درآورد !برعکس اینیکی که تهش خیلی زیبا تموم شد !فقط شخصیت زنش یه سری مسائل ومشکلات داشت!مشکلات خیلی میتونه آدمها رو بهم نزدیک کنه !یادمه یه بار اومدم برای دوستم درد و دل کنم انقدر آه وناله کردم حالم بهم خورد ازخودم:|گفتم پس اینکه میگن آروم میشی بعد درد و دل چیه؟!درد تو فقط اونی که اون درد کشیده میتونه درک کنه اونم نه کامل دردها برای آدمها متفاوته و واکنش آدمهام نسبت به دردهاشون خیلی متفاوته !مشکل این بود دوستم  درد منو نداشت بخاطرهمین متوجهه دردهام نمیشد!

به یه مسئله جدید {حالا جدیدم نمیشه گفت } رسیدم که دردهای هرکسی متفاوته هرآدم دردهای خودشو داره مثلا یکی صدتا درد داره اونیکی هزارتا !حالا بین این دردها اون آدمی که کنارت بوده دردتو میفهمه !درد مشکلات دانشگاه دانشجوهامیفهمن دقیق بشی دانشجوهای دانشگاه موردنظر و دقیقتر بشی میرسی به همکلاسیها و دوستات ولاغیر!دردم طبقه بندی داره!و اینم نمیدونم اطلاق واژه ناعادلانه درست باشه اینجا یانه!؟{خودم که درستش نمیدونم اما نمیدونستم چه لغت دیگه رو بکار ببرم} اینکه هرشادی با دردی همراهه !این موضوع گاها شروع میکنه توی سرم چرخیدن !چرا صبح زود انقدر زیباست و چرا آدم انقدر زورش میادپاشه !ازاونور بیداریهای آخرشبم جدا زیباست هرچند گاها بیخوابی اذیت کننده ست!این موضوع تاحدودی آزار دهنده ست !:D البته برای اون شادی و لذت تحمل درد وسختی زیباست!تقریبا دید من به این دنیا همینه !البته برخی لذتها وشادیهام جدا مخربن!

یادمه داشتیم سرکلاس یه داستان بررسی میکردیم !استادمون برگشت گفت معمولا غربیها دنبال لذت وشادی هستن وهمه چیز برای لذتش میخوان !تاحدودی حرفش قبوله !اگر یه نگاه کنی به دور وبرت درد ورنج بیشترمیبینی تا شادی و لذت !اونم درد ورنجی که خیلی قشنگ میتونه نباشه درواقع یه جور لجبازیه انگار !لجبازی آدم باخودش با آدمهای دیگه با دنیا !انگاری این موضوع تو دور وبرما بیشتره !ما میدونیم نظر همسایه مون برامون اهمیتی نداره اونم میدونه ولی بزور هی نظرات مختلفشو سلایقشو بهمون تحمیل میکنه برام جالبه !شاید علتش خودشناسی کمی هست که ازخودمون ودنیا داره یا شاید علت لجبازیه !شاید فرهنگ بسته ,شاید اینکه میخوایم دریه مکان ثابت بمونیم وحرکتی نکنیم وشروع میکنیم به ایراد گیری !نظرشما چیه!؟