دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

last time ...

فکر کردم یافته بودمت !فکر کردم دوباره فردی شبیه خودم که اهمیت بده رو پیدا کرده بودم!فک کردم بازم آغوش تو را یافته م!اما گویا سرابی بیش نبود!

خسته م ,خیلی خسته تر از اینکه دوباره تلاش کنم وادامه بدم!میخوام بقیه رو بخودشون بسپرم و مسیرمو تنهایی ادامه بدم!

میخوام درآغوش مهربون ترینم بگریم وبخندم !میخوام دوباره خودمو درآغوش بکشم و بلند فریاد بزنم من فقط میخواستم بهترینها رو کنار افرادی که حس میکردم برای منن زندگی کنم!میخوام فریاد بزنم بگم خسته شدم!خسته شدم از این همه قدر نشناسی ,نقد کردن میخوام بگم خسته م!

فکر میکنم خودم برای خودم کافیم!و باید برای اهدافی که توی ذهنم بود بجنگم وادامه بدم!

فقط امیدوارم آدمهایی که برای منن به پستم بخورن و منو همینجوری که هستم بپذیرن!

امیدوارم بازم کلی حس ناب درکنار افراد دیگه تجربه کنم !ولی خسته م دیگه تلاشی نمیکنم که کسی رو پیدا کنم!مسیرمو میرم وهرکس که تواین مسیر کنارم بود میپذیرم و چندقدمی همراهیش میکنم!

متاسفانه هرچه کنیم !دوستی معنای متفاوتی بین آدمهای اینجا و اونور داره!من اینو میپذیرم و سعی نمیکنم تغییرش بدم!

پ ن : خدایا همیشه کنارم باش و آرامم کن!

پ ن 2: باهات روزهای خوبی داشتم هرچند کوتاه!

remeber?!

همیشه میگفتی تو وکودکی باهم شباهات زیادی دارین!میگفتی خنده هات نگاهت سرزندگیت منو یاد کودکی میندازه !همه اینها رو دارم میگم که برسم به تاب بازی!:)) همیشه توپارک ,من دنبالی تابی بودم که اندازه م باشه و توبا اکراه از سن وسال همراهیم میکردی !اما بعدش بامن میخندیدی و چشهات برق میزد!بعد از یه سال سوار تاب شدم و دلتنگ اون چشها و اون حرفهایی شدم که میگفت این برای سن تونیست ,باشه یکم دیگه سوار شو بریم و بعد میرفت میشست روی نیمکت ومنو نگاه میکرد و لذت میبرد دلم تنگ شده !دلم تنگ شده برای وقتی که تو هلم میدادی !شاید اگر همه چیز به طرز عجیبی انقدر خاص نمود نمیکرد دلتنگی ای هم وجود نداشت!وقتی از تاب سواری لذت میبردم دلم میخواست بودی و اینها رو بهم میگفتی یا خیلی محترمانه روی نیمکت ولو میشدی و منو تماشا میکردی!ولی بعدش که بیشتر تاب بازی کردم دیدم دوستم ,خورشید,خانم باد ,اون لذت خیلی آشنای کودکی بازم در برم گرفت منکر نمیشم یه چیزهایی خالیه ,منکر نمیشم دلتنگ ایام خیلی دورم .ولی بازم با نشاط همونجوری میخندیدم و شاد بودم !امروزم برام خاصه و دلتنگ تبریکی هستم که اول از همه از تومیگرفتم دلتنگ اون کادوهای خاص و برنامه هایی که برامون میچیدی هستم ,دلتنگ اینکه بگی این روزم برای تو کنار گذاشتم .بازم میگم ایکاش همه چیز انقدر خاص نبود !اونجوری دیگه دلتنگی هم نبود!وحالا حیرونم که دقیقا دلتنگ تو هستم یا خاطراتمون؟!حیرونم که  دلتنگ خود قدیمم یا تو؟!هیچی نمیدونم فقط یه چیز میدونم تو در من حل گشتی و من اون بخش وجودیمو دوست داشتم و دارم !میدونم که از جایی که وایستادم راضیم و وقتی تمامی وقایع کنارهم میزارم میبینم واقعا این اتفاقها باید میفتاد!من ,تو را دوست داشتم!ولی دیگه تویی برای من وجود نداره برام سرابی شده که نه میخوام بهش نگاه کنم نه دنبالش بگردم !

پ ن : خسته م و دور وبرم پر از آدمهای خسته :))) 

پ ن 2 : میدونم حسش میکنم امسال برام یه سال خوبیه!همین که تکلیفت باخودت معلوم باشه و بدونی کجایی و به کجا میخوای بری اتفاق خوبیه!

پ ن 3 : یه آدم عجیب دیگه!

پ ن 4 : عزیز دل من ,وجودم ,کسی که برام ازهمه مهتری دوستدارم و تولدت مبارک !کم نیار و ادامه بده!تو میتونی!

baby ...

میگن گذروندن زمان زیادی با افرادی خاص تو را شبیه آنها و آنها را شبیه تو میکند!

وقتی با یه عده زیاد وقت میگذرونی  صحبت میکنی و... طرز فکر و رفتار اونها تاثیری باقی میزاره و درواقع شبیه یه عده و متفاوت از عده دیگری میشی! الانکه چندسال میگذره و اون دونفر کنار هم میزارم میبینم چقدر شبیه هم شدن !این شبیه هم بودن اصلا بد وزشت نیست خیلی هم زیباست !و واقعا از ته دلم براشون خوشحالم و امیدوارم اون شبیه یه روزی سراغ آدمهایی که دنبالشن  بیاد!شاید خودشون متوجهه نشن ولی میبینم چقدر شبیه هم شدن!

پ ن : یه آدم بهاری ام!

دقیقا بهاری !

مودم !

نشاط و انرژیم!

 زیباییم!

پ ن 2 : آغوشت مرا سورپرایز کرد!

پ ن 3 : پیش به سوی هیجانات بسیاری که از الان میتونم حسشون کنم!

پ ن 4: قوی تر از قبل شدم !و ممنونم مهربونترینم!

رهایی...

اردیبهشت عزیزم دوباره دیدم  و امسال چقدر از پارسال متفاوتره !امسال کلی ایده و مسئله و فکر جدیده جلو رومه برخلاف پارسال!میگن خدا زمان بندی میکنه و اتفاقات ومسائل آدمی را جوری که براش برنامه ریزی میکنه که بهترین اتفاقات تجربه کنه!در کل به زمانبندیش ایمان دارم!هرچند تاخودمون نخواهیم نمیتونیم اون اتفاق خوب برای خودمون پیش بیاریم!

نمیدونم تاحالا به پست آدم خفن کاربلد نسبتا اوکی و مهربون و... حالا هرچی از خوبیها بگم تمامی نداره افتاین یا نه؟!احتمال زیاد براتون پیش اومده باشه ولی هرچی شما حرف میزنید نه اون حرف شما رو میفهمه نه شما حرف ایشونو!هیچ کدومم مقصرنیستن انگاری راه این دوتا آدم از اول اول اصلا بهم نمیخورده ابدا !انگاری این دوتا آدم درحد دو ساعت بیشتر توانایی تحمل همدیگرو ندارن!حالا برعکسش یه عده همون که دهن باز میکنن میگی خدایا این کجا بود؟!بنوعی چشم بسته منظور همو میگیرید و کلا دنیا رو گل وبلبل میبینید نه حس میکنید مزاحم طرفید نه حس میکنید متوجهه صحبتهاتون نمیشه و... اگر از این دست آدمها تو زندگیتون کمه یا ندارین امیدوارم پیداشون کنید هرچه بیشتر بهتر!

حس بعد خوابها رو دوست دارم اغلب خوابها کاری میکنن حس کنی همه چیز زیباتره همه چیز قابل درک و حل کردنه هیچ غیرممکنه وجود نداره حالا بگذریم از یه سری از خوابهایی که برعکسن!

پ ن :چه حس خوبی دارم !نمیدونم بخاطر تو جدیده یا نه؟!

پ ن 2 :حس میکنم در چند روز اخیر چندسال بزرگتر شدم  بسکه جهان بینی وطرز فکرم تغییر کرده !

پ ن 3 : خدایا شکرت برای هر آنچه که دادی و ندادی!