دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

دنیا وآمال وآرزوهای من

چرک نویسهایی که گاهی دلتنگی گاهی شوق وگاهی اشکهای منو همراه دارن و فک نکنم بجز خودم کسی ازشون خوشش بیاد^_*

سردرگمی هایم ....

تقریبا چیزهای زیادی که قبلا شروع کردم در مرحله تمام شدنه !اینها خوبه چون بالاخره تموم شد ومیتونم بگم انجامشون دادم و بخودم افتخار کنم از یه طرفم خوب نیست چون منو به فکر وامیداره ببینم راه بعدی که شروع خواهم کرد چه خواهد بود ؟!آیا راه درستیه !؟خب تقریبا میدونم  توچه مسیری خواهم بود !ولی گاهی انقدر این مسیر بزرگ و دور جلوه میکنه که از هیجان و ترس تمام بدنم میلرزه!وقتی مادرم از هیجان ترن هوایی که سوار شده بود برام تعریف میکرد خیلی دوستداشتم بهش بگم من اغلب روزهام اون هیجان دارم خودمو اونجوری بار آوردم که هیجان تو وجودم سرشار باشه اون حسی که هر لحظه فک میکنی لب مرزی و آخر توئهه!اون حسی که دست و پات شل میشه بسکه حس ترس تمام وجودتو دربرمیگیره !اون حسی که به پرواز درمیایی!حسی که خودم درانتهای ترن هوایی داشتم . خودمو همچون پرنده ای در حال پرواز جس میکردم!یه حس دیگه ای هم داشتم خدا رو خیلی به خودم نزدیک میدیدم جالب بود برام ناخوداگاه دست به دعا شده بودم و مهربونترینم صدا میکردم!حس عجیبی بود یه چیز بهم یادآوری کرد این روزها بیشتر از هرچیزی به پروردگارم نیازمندم!و اینکه مهم نیست چی بشه همیشه در انتها اونو صدا میکنم!

ولی بازم خوبه برخی کارهایی که دیرتر شروع کردم تموم نشده !نمیدونم چرا ولی اگر یهو همه چیز با هم به اتمام میرسید ترسناک بود این حسیه که این روزها از اتمام یافتن میگیرم!حسی که قبلا خیلی متفاوتر بود!

پ ن : سال نوتون مبارک!:) 

پ ن 2 :من عاشق بهارم!بهار مال منه!

پ ن 3 : دلتنگم ....