حالم بده رسما نتونستم کلاسهاس آخر هفته مو برم مهمونیم کوفتم شد وهنوزم خوب نشدم البته چیزخاصی نیست هرازگاهی اینطورمیشم عادت دارم :|
همین حال بد باعث عدم دوان دوان کردن وسط خیابون میشه واین میشه که غیبهام میرسه به دوتا اونم درجلسه پنجم !
یادمه یکی از دوستام گفت توشانس آوردی هنوز ازدواج نکردی :D
به هرحال کلا از اون روزایی شد که گندزدم بهش :(وکنار آدمیکه فقط میخوام باهاش حرف بزنمم ساکت نشستم البته نه خیلی ساکت ولی اون سکوت برای من تعجب آور بود!خودشم آدم ساکتیه آخه >.>
شماهام اینجوری هستید حوصله آدما رو نداشته باشید بخواید برید توکتابخونه بشینید یا وسط پارک تنها باشید ولی فکر محو شدن اون همه آدم ترسناکه !
ولی یه منظره عالی دیدم امروز عکسشم گرفتم نمیدونم شاید عکسی رو که بدون اونآدم خاص گرفتم وگذاشتم اینجا!
پ ن :از کارهای یکی جدا متنفرم فقط بقیه رو عذاب میده خودشم تو حماقتش گرفتاره !
پ ن 2 :چقدر کتاب جدید ^_^
پ ن 3 :خدمتکار فیلم قشنگی بود شاید کتابشم خوندم !